خداوند مغفرت کند سید جمالدین افغانی را که تجربهی چندین سال تحقیق و زحمات اش در حوزه سیاسی و اجتماعی را آسان و به رایگان در اختیار ملتها قرار داد اما شنیده و استفاده نه شد و بسیاری از جوامع توسعه نیافته فرصتها ر هدر داد، خود را بزحمت انداختند تا آن تجربیاتی را که سید بدون هیچ پاداشی منتقل کرده بود، خود تجربه کنند. افغانستان بعنوان کشور زادگاه سید جمالدین نیز از تجربیات او کار نگرفت و بیشتر از هر ملتی دیگر خود را به زحمت انداخت، فرصت سوزی کرد و سرمایههای هنگفت انسانی، اجتماعی و اقتصادی را بینتیجه از دست داد.
تجربه سید جمال الدین چه بود؟
در طول تاریخ ملتها برای آوردن اصلاحات و ایجاد تغییر در جوامع زحمات زیاد را متقبل شد برعلیه نظامهای سیاسی و حاکمان مستبد مبارزه و دولتها را واژگون کردند اما به عدالت نرسیدند، توسعه و رفاه همچنان به آرزوهای دست نیافتنی باقی ماند و مردم هرگز به رضایت نرسیدند. سید جمالدین بر این شد تا مطالعاتش را روی اذهان سران و حاکمان دولتها آغاز کند و بداند تا چه میزان اندیشهی سیاستگران بر سر اقتدار تغییر پذیر است. در این راستا به کشورهای مختلف جهان سفر کرد با حاکمان و رئوس دولتها ملاقات و گفتگو نمود. اگر بعضی از دولتمردان از او به گرمی استقبال میکرد برای کسب اعتبار و استحکام پایههای قدرت خود شان بود نه از جهت پذیرش ایده سید جمال در نهایت سید به این نتیجه رسید که ایجاد تغییر در اندیشه سیاستمداران و قدرتمندان غیر ممکن است و با هر ابزاری نمیتوان مفکوره و عادت یک حاکم دیکتاتور را تغیر داد. یعنی آوردن اصلاحات از بالا ناممکن است. زیرا استبدادگری چیزیست که از کودکی در اندیشه مستبدان جا گرفته است و با خون و پوست شان عجین شده است. این تجربه حاصل سالها تحقیق میدانی و زحمات سید جمالدین بود که هیچ ملتی به آن توجه نکرد.
آنچه حد اقل من در عمر کوتاه خودم شنیده ام و بیاد دارم نظامهای زیادی در افغانستان زیر رو شد، حاکمان مستبد کشته یا کنار زده شد، انقلاب واقع شد اما چیزی که به میان نیامد عدالت، اصلاحات و توسعه است. آنچه از میان نه رفت دیکتاتوری و استبداد است. مستبدی پس از مستبدی دیگر بر سرنوشت مردم حاکم شد و دیکتاتوری را بیشتر از پیش رونق بخشید. تعدادی دخالت بیگانگان، عدم نقش مردم بر تعیین سرنوشت شان و فقر اقتصادی را دلیل نارضایتی مردم، سبب نا امنی و استبداد پذیری میدانند. اما فراموش نکنیم که خیلی نزدیک در دو دهه اخیر دنیا با افغانستان همراه شد، سرمایههای هنگفت وارد شد، انتخابات برگزار گردید و مردم با رای مستقیم حاکم شان را انتخاب کردند. اما دیدیم که در جلو چشمان مان کشور بدتر از قبل بسوی بیثباتی در حرکت است، فاصلههای قومی رو به افزایش است، ناامنی، نا رضایتی، فقر، بیکاری و بیاعتمادی بیداد میکند. جنبشهای بزرگ عدالتخواهی (تبسم، روشنایی، رستاخیز تغییر و اینک تحرکات مدنی ولایات شمال) با دیکتاتوری مواجه و سرکوب میشود. آسان و بدون تردید به این نتیجه دست میابیم که "عادت که از شیر درآید با مرگ برآید" عدالت و توسعه با زور پولهای خارجی و حتی اجماع جهانی به میان آمدنی نیست. توسعه و عدالت با تغییر اندیشه و دیگرگونی اذهان در درون افراد جامعه بوجود میآید. عدالت و توسعه با تغییر اندیشه و ذهن افراد از کودکی امکان پذیر میشود. عدالت و توسعه با ارتقای سرمایههای انسانی، اجتماعی و اقتصادی داخلی بمیان آمدنی است نه با دخالت خارجی و کمکهای باد آورده و بیحساب.
رهبران و رهروان جنبشهای عدالتخواهی، اندیشمندان دلسوز، معلمین، اساتید دانشگاه، نهادهای آموزشی، خانوادهها، مخصوصا مادران دردمند، علما و روحانیت و... را باید گفت که سرمایههای تان را به قصد اصلاحات و ایجاد تغییر از بالا هزینه نکنید که هم تجربه سید جمالدین افغانی و تجربه چند دهه اخیر خود ما بقوت تمام ثابت کرده است که ضرر میکنیم و هدر میدهیم. فرض کنیم که مردم میتوانند دولت را ساقط کنند، حاکم را محکوم کنند اما به جد میتوان گفت که هرگز به عدالت و رضایتمندی نخواهند رسید.
بنظر میرسد که راه معقول برنامهریزی و سرمایه گذاری روی نسلهای آینده، از مجرای خانوادهها، مادران و نهادهای آموزشی خواهد بود. اگرچه نتیجه آن در کوتاه مدت، درد نسل حاضر را مداوا نخواهد کرد اما حد اقل سرمایه هدر نرفته در دراز مدت سود حاصل از سرمایهگذاری در جهت ارتقای سرمایههای داخلی را نسلهای آینده خواهند دید. بدانیم که نطفه توسعه در کودکی بسته میشود لذا روی کودکان مان سرمایهگذاری کنیم و ذهن و اندیشه کودکان را روی خط توسعه قرار دهیم تا در آینده به عدالت، رضایت و رفاه نزدیک شویم.
بهشت زیر پای مادران است. من به مفهوم اصلی این جمله کار ندارم اما در همین دنیا مادر بهشتی کودک بهشتی تحویل جامعه میدهد. کودکی به آسایش و رضایت زندگی میکند که زندگی را از مادر بهشتی یاد گرفته است. لذا روی مادران سرمایهگذاری کنیم تا کودکان بهشتی را در این دنیا تربیت کنند و تحویل جامعه دهند.
ما در نهادهای آموزشی بجای تولید سرمایه، فعلا ابزار تولید تولید میکنیم ۱۲ سال عمر، ذهن و اندیشه کودکان ما در اختیار مکاتب است بایستی طی این دوره بجای کار خانگی بیش از حد که آرامش کودک را بهم میزند و اضطراب را در ذهن آنها جایگزین میکند زندگی کردن به کودکان ما یاد داده شود تنها آموزش ساینسی و حفظ تاریخ و فراگیری زبان کافی نیست بلکه پرورش ذهن و اندیشه، آنها را توانمند میسازد و به سرمایههای ارتقا یافته انسانی، اجتماعی در سطح ملی تبدیل میکند کودک مضطرب وقتی بزرگ شد در راس امور قرار گرفت ناتوان عمل میکند. باید روی معلمین و نهادهای آموزشی سرمایه گذاری شود تا بجای دانشمند، کوکان توانمند تحویل جامعه کنند. حرف آخر اینکه جامعه ما زمانی از شر استبداد و دیکتاتوری نجات خواهد یافت که اندیشه کودکان مان را متفاوت از اندیشه پیران مان بار آورده باشیم.
تا آنروز در پناه خداوند باشید.
محمد اسحاق مطهری
۱۹/۴/۱۳۹۷
بندر چابهار مصئونترین و با اهمیتترین مسیر مبادلات کالای افغانستان و هند...
ما را در سایت بندر چابهار مصئونترین و با اهمیتترین مسیر مبادلات کالای افغانستان و هند دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mothahary بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 9:36