با آغاز مذاکرات صلح در دوحه چشمها و گوشها به نوع لباسپوشیدن، نشستن، راهرفتن، صحبتکردن و بیان و حرکات فردی و ظاهری اعضای هیات مذاکره کننده دو طرف خیره شده و بعد ظاهری را زیر ذرهبین گرفته است. درحالیکه جنبههای ظاهری تاثیر چندان در ابعاد فکری و باطنی مذاکرات ندارد. البته توانایی در گفتگو و چانهزنی بر سر منافع، نیاز انکار ناپذیر در مذاکرات صلح است و قطعا سران هیات هردو جانب از توانایی لازم برخوردار است که برای بیان دیدگاه دو طرف در میز مذاکره کفایت میکند. بقیه افراد در هردو جانب سیاهی لشکر و تایید کنندهگان بیانات سران هیات است. آنچه مهم و لازم و کمک کنندهی مذاکرات است اجماع درونی و همنوایی داخلی هردو هیات است که آنچه در مذاکرات رسمی اظهار میکنند را در درون تیم خود نیز مورد توافق و اجماع قرار داده باشند. و الا اختلاف درونی از هر جانب که باشد ناکام کننده صلح خواهد بود.
در دوحه موضوع مذاکره بین افراد نیست، بلکه صلح بین دو طرز فکر و دو دیدگاه متفاوت مطرح است.
دیدگاه جمهوریت که قوامدهندهاش قانون اساسی افغانستان بر مبنای قوانینِ شریعت است و هیات دولت داعیهدار آن میباشد.
دیدگاه دوم باورهای ایدئولوژیک که طالبان بوسیله قدرت خواهان همگانیسازی و تحمیل آن بر دیگران است.
سوال اساسی این که آیا آشتی میان این دو مفکوره امکانپذیر است یانه؟
در هیات دولت از نظر شکلی تنوع قومی، جناحی و جنسیتی مشاهده میشود این خوب است اما این که چه تعداد از اعضا، هسته فکری و محتوای مذاکره را درک کرده باشد و توان گفتگو و استدلال را دارد یانه خدا میداند، این امر کار هیات دولت را مشکل میسازد و نیازمند مباحثه درون تیمی دوامدار است.
هیات طالبان از این نگاه مشکل ندارند زیرا اکثرا سران گروه طالبان حضور دارند.
و اما شریعت چیست؟
شریعت مجموعه قوانینی در حوزهی دین است که روابط ما رادر برابر خلقت تنظیم میکند تا زیست من به دیگران آسیب نزند و از زیست دیگران آسیب نبیند.
ایدئولوژی چیست؟
ایدئولوژی ابزاری است که مناسبات ما را در برابر قدرت تنظیم میکند. هرگاه من بخواهم در برابر قدرتی بیایستم یا بخواهم باور و دیدگاه خودم را بوسیله قدرت بر دیگران بقبولانم این ابزار نامش ایدئولوژی است.
ویژگیهای شریعت و ایدئولوژی
شریعت به ما یاد میدهد چگونه خود را با ماحول هماهنگ کنیم. ایدئولوژی به ما یاد میدهد چگونه خود را با قدرت هماهنگ کنیم.
شریعت اسم خاص است. ایدئولوژی اسم خاصتر است.
از منظر دیگر شریعت وحدت آفرین است با خلق روابط ما را با مخلوق تنظیم میکند. ایدئولوژی وحدتآفرین است با قدرت، روابط ما را با قدرت یا بوسیلهی قدرت تنظیم میکند.
از منظر دیگر شریعت جسم و مغذ را راضی میکند. ایدئولوژی نفس را راضی میکند.
از منظر دیگر شریعت دست سازش است. ایدئولوژی دست فرمایش است.
از منظر دیگر در شریعت بقیه بامن برابر است. در ایدئولوژی من از دیگران برترم.
از منظر دیگر در شریعت خلق حقاند و محوراند. در ایدئولوژی من حقم من محورم.
از منظر دیگر در شریعت عمل فردی اصل است. در ایدئولوژی عمل جمعی اصل است.
از منظر دیگر در شریعت من در کنار مردم و خلق استم. در ایدئولوژی من در کنار قدرت و حاکم استم.
از منظر دیگر در شریعت صدای تن و زبان را میشنویم. در ایدئولوژی صدای اسلحه و شلاق را میشنویم.
از منظر دیگر شریعت ما را بگونهیی با ماحول آشتی و هماهنگ میکند که زیست ما به دیگران آسیب نزند و زندگی ما از دیگران آسیب نبیند.
ایدئولوژی زیست ما را با قدرت هماهنگ میکند که همواره حاکم و انعطافناپذیر باشیم و دیگران محکوم و انعطافپذیر باشند.
هیاتهای دو طرف مذاکره دارندگان این طرز فکر تعریف میشوند:
طالبان گروه ایدئولوژیک اند که حتی شریعت را ابزاری در خدمت گسترش ایدئولوژی میدانند گروهی که از آغاز تاسیس برای همگانی سازی اعتقادات شان جنگیدند، هزینههای سنگین را بر خود و مردم تحمیل کردند و در میز مذاکره نیز میخواهند دیگران قبول کنن که باورهای ایدئولوژیک دینی بوسیله نظام سیاسی اقتدارگرا که نامش امارت است همگانی شود.
طرف دولت با محوریت قانون اساسی و ارزشهای بشری که برگرفته از شریعت و دین است به میدان مذاکره حاضر شده است میخواهند حاکمیت قانون بر مبنای شریعت که نامش جمهوریت است همگانی شود.
بنابرین در مذاکرات صلح بینالافغانیِ دوحه، هسته و مغذ گفتگوها را چانهزنی بر سر برتری شریعت که مجموعهی قوانین بر مبنای دین است و ایدئولوژی که جریان فکری بر مبنای افراطگرایی دینی است تشکیل میدهد. در واقع آنچه در جنگ دو دههی گذشته هزینه شده و سرمایههای انسانی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، و اقتصادی افغانستان را برباد داده است تقابل این دو لایه یا دو قرائت از دین است که اگر مذاکرات به نتیجه نهرسد تقابل (شریعت و ایدئولوژی) افراطیتر از گذشته ادامه خواهد یافت.
آیا مذاکرات دوحه میتواند آشتی میان شریعت و ایدئولوژی که دو تعریف و برداشت متفاوت از دین است را بوجود بیاورد؟ آیا صلح بین قانون و ایدئولوژی امکانپذیر است؟
البته پاسخ را میتوان در سطح دیگری از دین پیدا کرد که نامش ایمان است، اما با تاسف این مهم فراموش شده و گم شدهی دائمی جامعه ما است.
ایمان یعنی: باور به محوریت واحد هستی، باور به اتصال هستی به امر قدسی، رضایت قلبی، وحدت با خالق هستی، خود را در کنار خدا دیدن، مقدم شمردن حقوق دیگران و دراز کردن دست نوازش بسوی خلق در ایمان نه تنها که به همدیگر آسیب نمیزنیم تلاش میکنیم نفع ما به دیگران برسد.
هرجا که به این لایهی از دین عمل شود آنجا دیگر امارت و حاکمیتی نیاز نیست. اگر ایمان فراموش نهشود هیچ تعارضی بوجود نمیآید، تعارض اگر هست در شریعتهاست، قوانین باهم ناسازگاری دارند بویژه که ایدئولوژیک شوند. در ایمان مرزدینی، مرز جغرافیایی و مرز جنسیتی مطرح نیست. در ایمان چون خدا محور است چون رضایت قلبی است، اعتقاد بر محوریت واحد است، و روح هستی یک امر مقدس است، مومن درونی و نا محسوس کنترل میشود. این کوتاهترین، کمهزینهترین، مستقیم و سادهترین راه کنترل ما است که درونی و نا محسوس از تعارض اجناب میکنیم. ما بوسیلهی شریعت هم کنترل میشویم اما بیرونی، هر جا کنترل بیرونی احساس شود شریعت پیش میآید، اینجا شریعت مقوم ایمان و در خدمت ایمان است نه در خدمت ایدئولوژی.
حال که ایمان را فراموش کردهایم و از ایمان فاصله داریم بنابراین از کنترل درونی محرومیم و دچار تعارض سخت شدهایم و سالهاست که برای نابودی همدیگر تلاش و هزینه کردهایم، بنابراین نیازمند کنترل بیرونی هستیم لابد پای شریعت و قوانین پیش میآید که ما را کنترل کند از تعارض دور نگهدارد، و در خط ایمان قرار دهد. البته شریعت و قوانین تا زمانی پذیرفتنی است که قوامدهنده و در خدمت ایمان باشد، هرگاه قوانین در خدمت ایدئولوژی قرار بگیرد تعارض پیشمیاید و پذیرفتنی نیست.
حال که در تعارض آشکار قرار داریم و آن کوتاهترین مسیر که قرارگرفتن در خط ایمان است را فراموش کردهایم، بعد از جنگ و خونریزی، قتلوکشتار و فرصتسوزیهای بسیار تجربه ما را به این نتیجه رساند که بنشینیم و گفتگو کنیم، در واقع با این کار یکبار دیگر تارخ خونبار بشر را در افغانستان کوچک تکرار کردهایم و به تجربه گرفتهایم.
بشر که از زمان سقراط دنبال سعادت سرگردان بود و نمیدانست چگونه به سعادت برسد راههای پرپیچوخمی را طی کرد سرمایههای سنگین را در این راه صرف کرد و به سعادت نرسید، بعد فلاسفه آمدند و گفتند ما زمانی به سعادت میرسیم که به آزادی و عدالت برسیم. هرگاه به عدالت و آزادی رسیدیم به سعادت رسیدهایم. کار و تلاش در این مسیر آغاز شد، عدالت و آزادی به مثابه یک امر ایدئولوژیک در اذهان جهانیان جا باز کرد از تمام توان و امکانات برای رسیدن به عدالت و آزادی استفاده شد، هزینههای هنگفتی صورت گرفت، زمان طولانی صرف شد، اما آزادی و عدالت محقق نشد و این شد تاریخ خونبار بشر. تاریخ خونبار بشر نشان داد که تاختوتازها و لشکرکشیهای که صورت گرفت تلفاتی که بشر داد همه در مسیر تحقق عدالت و آزادی بود که فکر میشد بشر را به سعادت میرساند. اما بعد از صرف زمان طولانی و هزینهها، پیبرد راهی را که میرود نهتنها به سعادت نمیرسد که بخشی بزرگی از جامعه ناراض میشود و این نارضایتیها سد راه رسیدن به آزادی و عدالت و سعادت میشود. در نتیجه آنچه هزینه میشود بیهوده و بینتیجه است.
اینک آمریکا بعد از جنگ طولانی با داعیهی دموکراسی و آزادی امروز یکبار دیگر اعتراف میکند که نمیخواهد در تعیین نوع نظام سیاسی در افغانستان دخالت کند. ظاهرا شاید آمریکا بعنوان کشور توسعهیافته نمیخواهد نوع نظام مورد نظر خود یا دموکراسی را ایدئولوژیک کند و با پافشاری در افغانستان تحمیل کند. آنچه اما آشکار است و عملا اتفاق افتاده است اینکه این اعتراف بعد از بیستسال کسب تجربه از جنگ و لشکرکشی صورت گرفته است.
تا اوایل قرن بیستم تمام تلاش فیلسوفان و دانشمندان روی این پاسخ بود که سعادت چیست و راه رسیدن به سعادت کجاست؟ فیلسوفان دو راه را برای رسیدن به سعادت پیشنهاد کردند (عدالت و آزادی) گفتند هرگاه به عدالت و آزادی رسیدیم به سعادت رسیدهایم. البته ادیان پاسخش در این باب روشن و آشکار بود میگفت سعادت آن است که خیر اخروی مدنظر باشد هرگاه سعادت اخروی تامین شد سعادت دنیایی تامین شده است. اما بشر پس از جنگهای خونین و سیر خونبار در تاریخ به این نتیجه رسید که گفت سعادت مفهوم آسمانیست، زمانی در زمین قابل دسترس میشود که زمینی شود و سعادت زمینی آن است که به رضایت برسیم. نتیجه این شد که بخش آسمانی سعادت را به عهده خود افراد گذاشتند، کار و تلاش را در بخش زمینی سعادت آغاز کردند، برای تحقق رضایت در دو خط تولید کار کردند. خط تولید رفاه و خط تولید رضایت، در خط تولید رفاه در برابر موانع طبیعی مبارزه کردند و در خط تولید رضایت در برابر ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی و تاریخی مبارزه کردند، این کار را توسعه نامیدند.
بیست سال جنگ افغانستان به گستردگی مشارکت کل جهان یکبار دیگر نشان داد که زورگویی و سلطه طلبی پیروز نمیشود و نشان داد هر امری که ایدئولوژیک شود زیر هرنام و عنوانی حتی دموکراسی آزادی خواهی، دینمداری و عدالت طلبی بوسیله اعمال قدرت پذیرفتنی نیست. اکنون همه جوانب جنگ، داخلی و خارجی اعتراف میکنند که جنگ و اعمال زور راه رسیدن به هدف نیست. آمریکا که بخش خارجی جنگ را رهبری میکند پا پس کشیده است، علنی و آشکار اظهار میکند که در تعیین نوع نظام در افغانستان دخالت نمیکند، این یعنی ناکامی در آنچه آمریکا در آغاز ورود مدعی دموکراسی و نظام بازارآزاد و حامی درجآن در قانون اساسی افغانستان بود. در بخش داخلی دیده میشود هم طالبان هم جناحهای داخل نظام به این باور رسیدهاند که جنگ راهحل اساسی نیست. همه به گفتگو زیر نام صلح باورمند شده اند.
اینکه روی میز صلح محور بحثها چه موضوعاتی خواهد بود جای سوال است؟ آیا بحث برسر تقسیم قدرت است؟ یا پافشاری بر رد دیدگاه جانب مقابل و همگانی ساختن و تحمیل باورهای خود بر جامعه است؟
امتیاز طلبی و منفعت جویی در گفتگو امر مثبت و معمول است و مهارت گفتگو کننده گفتگو را بجای پایان میدهد که هردو جانب خود را پیروز میبینند، منافع خود را تامین شده میدانند و این نکتهی مثبت گفتگو است. اما بنظر میرسد برتری طلبی و همگانیسازی یکجانبهی دیدگاه خاص و ایدئولوژیک ساختن خواستها، بالای میز صلح سنگینی خواهد کرد و مذاکرات دوحه را به درازای جنگ، زمانبر خواهد نمود.
راه حل
اطراف مذاکره باید بداند همانطور که دیدگاهها و خواستهای ایدئولوژیک محور در میدان جنگ قابل دسترسی نیست و برنده ندارد پافشاری بر آن در میز مذاکره نیز به پایان موفقیتآمیز نخواهد رسید در نتیجه فرصت پیشآمده را ضایع و صلح را که خواست همگانی و مورد حمایت جامعهی جهانی است غیر قابل تحقق خواهد ساخت.
به گروه طالبان که دین را ایدئولوژی محورانه دنبال میکنند پیشنهاد میکنیم ایمانداری را که امر خصوصی و فردی است به مردم واگذار کنند، این حق را به مردم بدهند که خود انتخابکننده باشند هر طور که دوست دارند زندگی کنند. از شریعت و مناسک دین برای کنترول بیرونی و در خدمت و تقویت ایمان کار بگیرند. این میشود پیروی از پیامبر اکرم صلوات الله علیه که پیام آور ایمان است و جبر دینی را هرگز توصیه نکرده است.
به جانب حکومت که داعیهدار جمهوریت و حاکمیت قانون است میگوییم که پافشاری یکجانبه بر سر دیدگاه مشخص که رضایت جمعی را بدنبال نداشته باشد میشود ایدئولوژی و افراطگرایی که نه جایگاه دینی دارد و نه با توسعه همگام است و فرصت بدستآمده را ضایع و مردم را از دسترسی به صلح واقعی دور میسازد.
هردو جانب میدانند که مردم در برابر دو دسته محدودیتها، فشارها و اجبارها قرار دارند. دستهاول فشارها و محدودیتهای طبیعی، سیل میآید زندگی مردم را نابود میکند، زلزله میآید زندگی را آسیب میزند، خشکسالی، قحطی، تورم، بیماری و...
دستهی دوم محدودیتها، فشارها و اجبارهای فرهنگی و اجتماعی، شورش میشود، حکومت عوض میشود، قاضی حکم میکند، زندگی مردم دیگرگون میشود. این دو دسته محدودیتهای اجتماعی اند که بالفعل در برابر جامعه قرار دارد.
مطلوب مردم این است که پس از این بجای جنگ، در برابر این دو دسته محدودیتها باهم کار کنید و در از میان برداشتن این فشارها نیروی انسانی و مادی خود را هزینه کنید. رها کنید سعادت آسمانی را که آنچه آسمانی باشد خداوند خود حافظ آن است. إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ. راه آسمان را بعهده افراد بگذارید تا فردی و خصوصی به آن برسند. شما برای فراهمآوری سعادت زمینی کار کنید. که سعادت زمینی تامین کنندهی افراد در زمین است. مردم از شما سعادت زمینی و تامین اجتماعی میخواهند، در حال حاضر ماندگاری قدرت وابسته به رضایت مردم است. بجای چانهزنیهای زمانبر و فرصتسوز، بهتر بنظر میرسد یک کارخانهی کلان تولیدی تاسیس کنید که در این کارخانه روی دو خط تولید مشترکا کار شود ۱- خط تولید رفاه ۲- خط تولید رضایت.
در خط تولید رفاه موانع، محدودیتها و فشارهای طبیعی را از سر راه مردم بردارید. جاده و سرک، مدرسه، مکتب، دانشگاه، شفاخانه بسازید. آسیبپذیریهای طبیعی مانند زلزله، سیل، خشکسالی، برفکوج، راهبندان، قحطی، تورم و... را به حداقل برسانید.
در خط تولید رضایت موانع، محدودیتها و فشارهای اجتماعی، فرهنگی و قانونی را کم کنید. قوانین و رفتارها بگونهیی اصلاح و تنظیم شود که شهروندان خود را در آن مسئون احساس کنند، بفکر حذف خود از دایرهی هستی نباشند حتی اگر امکان بیرون شدن از کشور وجود داشته باشد در کشور بمانند و خارج نشود.
نتیجه
در خط تولید رفاه مدرنیزاسیون و پیشرفت محقق میشود، آسایش پیش میآید، زیست سالم میشود و دسترسی به تکنولوژی آسان میشود.
در خط تولید رضایت مدرنیته و نوگرایی ایجاد میشود کیفیت بهتر میشو دانش و تکنولوژی پیشرفت میکند.
در مدرنیته رابطه حاکم و شهروند رابطهی قراردادی میشود که بر قرار قانون شکل میگیرد نه بر قرار استبداد و تحکم. در مدرنیته رواداری بوجود میآید جای سنت را عقل میگیرد، عقل جایگزین احساس میشود. هرگاه این فرایند طی شد جامعه به توسعه رسیده است و سعادت تامین میشود. رواداری به میان میآید و آدمها به تقوای مدرن می رسند هیچکس حاضر نمیشود به دیگری آسیب بزند. یعنی همان کاری که ایمان برای کنترل درونی افراد میکند توسعه همان کار را میکند. درواقع ایمان با توسعه تعارض ندارد تعارض در جای پیشمیآید که آنجا پای آیدیولوژی مطرح باشد اگر شریعت را در خدمت ایمان بکار بردیم با توسعه سازگار است و اگر شریعت را در خدمت ایدئولوژی بکار بردیم با توسعه تعارض دارد. در توسعه افراد حتی اگر ایمان دینی نداشته باشد ایمان مدرن دارد که در آن جنگ و خشونت جایش را به عقلانیت و رواداری بدل میکند.
محمد اسحاق مطهر
منابع
ویراسته مایکل پن،مدخل ایدئولوژی، از گریگوری الیوت
فرهنگ اندیشه انتقادی، از روشنگری تا پسامدرنیته، ترجمهٔ پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز، شابک.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ص. ۱۱۲.
ایمان دینی کلام جدید کلام منطق، فلسفه و کلام اسلامی
حوزههای تخصصی معارف قرآن و علوم قرآن.
فرق دین و شریعت – ترجمه تفسیر المیزان ج ۵ ص ۵۷۵-۵۷۲
راهنما پرسشها و پاسخهای دینی،حسین سوزنچی ، ص 34-33
دین و توسعه مقاله محسن رنانی
بندر چابهار مصئونترین و با اهمیتترین مسیر مبادلات کالای افغانستان و هند...
ما را در سایت بندر چابهار مصئونترین و با اهمیتترین مسیر مبادلات کالای افغانستان و هند دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mothahary بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 13:26